-
حالا که درهای رحمت خدا به سویم بازه... قلبها کار خودشونو میکنن
سهشنبه 7 شهریور 1396 23:44
خدایا میخوام ازت تشکر کنم خدا جونم ازت مچکرم که دعای سال تحویلم که خواسته بودم عاشق بشم براورده شد و چند روزه که عشق تو دلم در حال جوونه زدنه ... و من از نیروی این عشق دوباره و از نو زنده شدم.اعتماد بنفسم داره هر روز بهتر از قبل میشه.عشقی که به فریدم دارم تموم قلبم رو احاطه کرده. خدایا ازت ممنونم برای این حس...
-
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا....
سهشنبه 26 آبان 1394 02:49
سلام یا امام رضا یا شمس و شموس یا ضامن اهو ممنونم برای طلبیده شدن....هوایمان را داشته باش....
-
پدر
شنبه 21 شهریور 1394 06:50
سی و یکم مرداد ماه سال هزار و سیصد و نود و چهار پدرم از پیش ما پر کشید ...من خیلی دلم براش تنگ میشه...خدا بیامرزش و رحمتش کنه ...خدایا همه اسیران خاک رو بیامرز و رحمت کن... پدرم بابا جان تو رفتی و من غریب شدم
-
بفرمایید یه هدیه
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 22:56
یه سایت دوست داشتنی دیدم.می ذارم اینجا شاید کسی خوشش اومد.بفرمایید http://www.anargol.com/
-
سال نو مبارک
جمعه 29 اسفند 1393 23:11
خداوندا گذشته مان را بیامرز و آینده مان را موفق بدار.الهی آمین.
-
آآآخ
یکشنبه 19 بهمن 1393 22:24
حالم این روزا بدتر از همه ست آخه هر کی رسید دل ساده ی من رو شکست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 آبان 1393 15:00
یه عالمه سواله تو ذهنم...خدایا مددی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 شهریور 1393 00:07
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 شهریور 1393 23:04
اعتراف میکنم که من خیلی تنهام.این خیلی ایم که میگم ذرش نیست.پر از حرفم اما بی حرفی بیداد میکنه در من.
-
یک فنجان ارامش یا یک فنجان شعر؟!
پنجشنبه 19 تیر 1393 14:16
نه بهاری و نه یاری دیگر حیف اما من و تو دور از هم می پوسیم غمم از وحشت پوسیدن نیست غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است... شاعر:حمید مصدق
-
دعای دوست داشتنی به وقت افطار
دوشنبه 9 تیر 1393 01:39
دعاخوانی به وقت سحر و سحری خوردن.ربنا و افطاری و چای شیرین و نون و پنیر و سبزی و کتلت.نزدیک شدن به خدا.یه پایان دوست داشتنی و عید فطر و نماز عید فطر. ربّنای نخست: ﴿رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً ۚ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾(سورهٔ آلعمران-آیهٔ ۸) باراِلها،...
-
یه روز خاص که سریع میگذره
یکشنبه 1 تیر 1393 14:22
امروز روز تولدم است.25 سالم شد.مبارکا باشد.
-
پنجره طلایی
یکشنبه 18 خرداد 1393 11:35
-
بهانه ای برای چند خط نوشتن
شنبه 17 خرداد 1393 10:45
سلام.من امروز به این صفحه سلامی دوباره میدهم.می دانم که رسم ادب نیست که این صفحه بی نوا را اینطور رهایش کردم به دست باد و از شتاب گذر این روزها و ماه ها و سال هایی که بر ما می گذرد چیزی نمی نویسم.این ترم کلاس انگلیسی چهارشنبه این هفته تموم میشه.سوم تیر ازمون کنکور 93.ادم می ترسه.اما خبر خوب اینه که امشب عمو محمدم از...
-
زنده باد فریدون مشیری
شنبه 3 خرداد 1393 11:45
از دل افروز ترین روز جهان خاطره ای با من هست به شما ارزانی سحری بود و هنوز گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود گل یاس عشق در جان هوا ریخته بود من به دیدار سحر می رفتم نفسم با نفس یاس درآمیخته بود می گشودم پر و می رفتم و می گفتم : های بسرای ای دل شیدا، بسرای. این دل افروزترین روز جهان را بنگر تو دلاویز ترین شعر جهان را...
-
خبر خوب
پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393 12:32
الان پست چی اومد.امضا زدم و بسته رو داد دستم.بسته رو بازش کردم.کتابی که سفارش داده بودم امروز رسیده و میشینم میخونمش. ایستگاه اخر برای سال گذشته ست از فروشگاه بخوان دات کام.من اون وقتا وبلاگ نداشتم و نتونستم خوشحالی اون لحظه که اقای پستچی با اون روپوش فرم بانمکش بسته بدست اومد در خونمون و خریدمون رو تحویل داد رو ثبت...
-
شب ارزوها
پنجشنبه 11 اردیبهشت 1393 17:53
امشب شب ارزوهاست.برای اجابت ارزوهای همه دعا کنیم.ملتمس دعای شما الی.
-
راز
جمعه 5 اردیبهشت 1393 17:23
خانه خلوت است و ارام.بهار است و هوا لطیف.افتاب توئم با باد لا به لای درختای تاک و پرتقال می پیچه.موزیک ملایم secret garden رو پلی میکنم.گاهی چشمامو می بندم و گاهی هم چشمامو باز میکنم و نگاهم به ابی ترین اسمانی میفته که حس ارامشی را از راه نگاهم به درونم وصل میکنه و انگار ادمو مجبور میکنه به نوشتن دو سه خط این سبکی و...
-
هانیه راست میگه که:من برگشتم ولی دلم اونجا موند
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 09:32
امده بودیم تهران.خونه ی عموم.بعد از یک سال دلم داشت پرپر میزد برای اونجا.برای پارک قیطریه.بلوار اندرزگو و امیر شکلات و برگرلند...تجریش و میرداماد...همه چی شیک و باکلاس بود.همه چی دوست داشتنی بود.همه چیز تر و تازه بود.همه مودب و خوش برخورد.انقده دوست دارم تهران زندگی کنم....ولی برگشتم و من موندم و یه عالم اشک و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 فروردین 1393 18:00
-
گل اومد بهار اومد من میرم به صحرا
جمعه 22 فروردین 1393 18:35
-
مسافران من از شهر باران باز می گردند
سهشنبه 5 فروردین 1393 11:40
امروز پدر و مادرم از رشت بر می گردند.چند روز جاشون خالی بود.خیلی حسش کردم.دلم براشون تنگ شده.هم برای مادرم هم برای پدرم.دیگه امروز میان و خونه از سکوتش میاد بیرون.چند روزه من تنها بودم.هم تنهایی من هم جای خالیشون دیگه پر میشه.امیدوارم بهشون خوش گذشته باشه.
-
...my favorite music is
دوشنبه 4 فروردین 1393 14:44
♫♫♫ از دست من میری از دست تو میرم تو زنده میمونی،منم که میمیرم تو رفتی از پیشم دنیامو غم برداشت برداشت ما از عشق با هم تفاوت داشت این اخرین باره من ازت میخوام برگردی به خونه این آخرین باره من ازت میخوام عاقل شی دیونه ♫♫♫ اونقد بزرگه تنهایی این مرد که حتی تو دریا نمیشه غرقش کرد من عاشقت هستم اینو نمیفهمی یه چیزو میدونم...
-
چه ذهن خلاقی داشتم
یکشنبه 3 فروردین 1393 22:05
مادر تقریبا یه هفته پیش سبزه سبز کرد به نیت سمنو.یه هفته بهش رسیدگی کرد.شیرین که شد امادش کرد برای پختن سمنو.موادش رو به هم مخلوط کرد و گذاشت سر گاز.یک شبانه روز جوشید تا شد سمنو.دیشب دختر عمو و پسر عمو با بچه هایشان امده بودند.یادمان افتاد به اولین سالی که مادر سمنو بار گذاشته بود...ان وقتها من دخترک بچه ای کم سن و...
-
خوش به حال روزگار
یکشنبه 3 فروردین 1393 07:00
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک ، شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک آسمان آبی و ابر سپید ، برگ های سبز بید ، عطر نرگس رقص باد ، نغمه شوق پرستو های شاد ، خلوت گرم کبوتر های مست ... نرم نرمک می رسد اینک بهار ، خوش به حال روزگار ! خوش به حال چشمه ها و دشت ها ، خوش به حال دانه ها و سبزه ها ، خوش به حال غنچه های نیمه باز ،...
-
یه دنیا دلم گرفته
سهشنبه 13 اسفند 1392 23:25
پدر من... حالش خوب نیست... خدایا من هنوز خیلی احساس بچگی میکنم... خدایا مهلت بده تا جاش خالی نباشه.خدایا میشه؟
-
چهارفصل
دوشنبه 14 بهمن 1392 01:57
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود یه خونه ای بود وسط یه باغ دورتا دورش درخت بود و بس... پنجرهاش رو به اسمون...یه دخترکی توی این خونه بود..یه سال دخترک یه کامپیوتر برای خودش خرید و اونو گذاشت روی یه میز چوبی مستطیل شکل و میز رو جلوی یه پنجره قرار داد...اینجا شده بود محل کار دخترک...اونجا گاهی فیلم می دید گاهی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 بهمن 1392 22:51
-
جمعه برفی
جمعه 11 بهمن 1392 21:10
امروز صبح که از خواب بیدار شدم از پنجره دیدم که بیرون داره برف میاد. اخر سر اولین برف امسال هم فرود امد.خیلی قشنگ است خیلی .فکر کردم که توی این هوا و همینجا رو به همین پنجره فیلم برف روی کاج ها را ببینم اما گذاشتم برای امشب و ان موقع برای چندمین بار جدایی نادر از سیمین را دیدم وقتی که نادر پدرش را توی حمام می شست من و...
-
کیک ساده پرتقالی
پنجشنبه 10 بهمن 1392 19:46
مواد لازم : 3 تا تخم مرغ 1 لیوان شکر 1 لیوان ارد 1 پرتقال کوچیک 25 گرم کره (یه کره کوچیک یا نصف یه کره 50 گرمی.) پکینگ پودر یه قاشق چایخوری کوچیک طرز تهیه : اول شکر را اسیاب می کنیم + تخم مرغ هارو می شکنیم زرده و سفیده را جدا می ریزیم + سفیده را به اندازه ای هم می زنیم تا کاملا سفید شود و کف کند + نصف شکر پودر شده را...