الان پست چی اومد.امضا زدم و بسته رو داد دستم.بسته رو بازش کردم.کتابی که سفارش داده بودم امروز رسیده و میشینم میخونمش.
ایستگاه اخر برای سال گذشته ست از فروشگاه بخوان دات کام.من اون وقتا وبلاگ نداشتم و نتونستم خوشحالی اون لحظه که اقای پستچی با اون روپوش فرم بانمکش بسته بدست اومد در خونمون و خریدمون رو تحویل داد رو ثبت کنم.بخت زمستان رو امسال از فروشگاه جیحون تهیه کردم.هر دوتا اسون و با کرایه مناسبی به دستم رسید.ب قول دوستان کتاب سلیقه ای ست.من هر دو داستان تونستم لمس کنم و دوسشون دارم.هم یه سرگرمیه که ارام و عاشقانست و هم درس!به قول معروف میشه ازش دو تا نکته خوب هم یاد گرفت و قاطی زندگیت کرد تا تدبریت بیشتر بشه.ارزشش برای من بیشتر از پولیست که بابتش دادم.متن پشت جلد ایستگاه اخر رو بی نهایت دوست دارم.
خانه خلوت است و ارام.بهار است و هوا لطیف.افتاب توئم با باد لا به لای درختای تاک و پرتقال می پیچه.موزیک ملایم secret garden رو پلی میکنم.گاهی چشمامو می بندم و گاهی هم چشمامو باز میکنم و نگاهم به ابی ترین اسمانی میفته که حس ارامشی را از راه نگاهم به درونم وصل میکنه و انگار ادمو مجبور میکنه به نوشتن دو سه خط این سبکی و همه چیز دست به دست هم داده که فکر کنم به اینکه چی می تونه باشه راز این دنیای فانی.اما من خیلی کوچیکتر از این حرفام.