خانه ی سبز
خانه ی سبز

خانه ی سبز

چگونه و از کجا شروع شد

 مدتی ست که هر روز صبح  فقط با چند تا کلیک صفحه ای پر از نور و روشنایی و آواهای  گوش نوازو حس زندگی و عشق و دانایی را به رویم می گشایم.نامش عطر برنج است.سپاس گذارم ازش چون این صفحه باعث شد که به جز عشق چنان به رمان و داستان علاقه مند شوم که حالا مشغول بنا کردن پایه های کتاب خانه ای نیز هستم.و همینطور با دوستان فرهیخته ای اشنا شدم که برایم حکم گنجینه ای را دارند و قلبا انان را دوست می دارم و برای حفظ انها می کوشم. براستی که اموختم و می اموزم.اما هنوز ابتدای کار هستم و حس یه نهال و جوانه ای نوپا را در عرصه ی رمان و داستان دارم.من این موفقیت را به  خودم و همه ی دوستان تبریک می گویم.   

و اکنون

 زمان شبی از شب ها اواسط مهر ماه سال 92  

مکان تو اتاقم تو خونه ی پدرم در حال خواندن رمان طعم گس خرمالو خانم زویا پیرزاد:

روزی که خانم از گلبانو شنید همسایه ها اسم خانه اش(خانه ی خانم)را گذاشته اند  

خانه ی سبز آن قدر خندید که اشکش در امد...

به این جمله که رسیدم تکرارش کردم نه یک بار بلکه چندین بار حس خوبی بهم داد به دلم نشست.دل من هم  خانه ی سبز خواست خانه ای بشود در ان زندگی کرد و زندگی را نوشت. تصمیم گرفتم که آشیانه ام را چه در عالم خیال و چه در واقعیت خانه سبز بنامم. 

به خانه ی سبز من خوش امدید.

زنده یاد سهراب سپهری

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

 که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

 من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد

 و خاصیت عشق این است...  

زنده یاد سهراب سپهری

بنام خداوند یکتای مهربان

به نظر من  

یه خونه هر جایی می تونه باشه.

می تونه بالای یه ساختمون بلند باشه.

می تونه تو یه کوچه قدیمی که زیر یه بازارچه ست باشه.

می تونه بزرگ ، یا می تونه کوچیک باشه.

می تونه برای هر کس مفهومی داشته باشه یا هر رنگی داشته باشه.

می تونه به رنگ آجر یا به رنگ شیشه و سنگ باشه. می تونه به رنگ قرمز یا به رنگ…

ولی به نظر من ، یعنی بهتر بگم 'ما' معتقیدم خونه هر چی که باشه باید سبز باشه...

بله سبز

و همیشه سبز ... 

زنده یاد خسرو شکیبایی