خانه ی سبز
خانه ی سبز

خانه ی سبز

چه ذهن خلاقی داشتم

مادر تقریبا یه هفته پیش سبزه سبز کرد به نیت سمنو.یه هفته بهش رسیدگی کرد.شیرین که شد امادش کرد برای پختن سمنو.موادش رو به هم مخلوط کرد و گذاشت سر گاز.یک شبانه روز جوشید تا شد سمنو.دیشب دختر عمو و پسر عمو با بچه هایشان امده بودند.یادمان افتاد به اولین سالی که مادر سمنو بار گذاشته بود...ان وقتها من دخترک بچه ای کم سن و سال و بی عقل بودم.یادم نیست دبیرستانی بودم یا راهنمایی!نیمه های شب سمنو اماده شده بود و ان را دمکش گذاشتن و همه رفتیم خوابیدیم.ان روز من برای نقشه ام صبح از همه زودتر از خواب بلند شدم و رفته بودم سر دیگ سمنو.با نوک یه دونه کارد روی سطح سمنو نوشتم حضرت علی و یه شمشیر هم نقاشی کشیدم.چون سمنو روش می بنده میشه روش نوشت.بعد در دیگ رو گذاشتم و رفتم.بعد که بقیه رفتن با سلام و صلوات در دیگ را بر داشتند محو تماشای نوشته ها شده بودند.من هم به روی خودم نمی اوردم و باورشان شده بود ومادر رفت دختر عمو را صدا زد و تا دختر عمو دید متوجه شد . گفت اینو این دختر با نوک چاقو نوشته و من ضایع شدم و همه خندیدن.دیشب حرفش شده بود و برای خودش خاطره ای از سمنوپزون مادرم باقی مانده است.هی داد بیداد...
نظرات 2 + ارسال نظر
مینا چهارشنبه 6 فروردین 1393 ساعت 08:28 http://taraze-roozaane.blogsky.com/

سلاام...
سال نو مبارک عزیزم...
انشاا...سالی پر ازموفقیت و شادکامی پیش رو داشته باشی و سوار بر اسب مراد ب سمت خوبی ها و خوشبختی حرکت کنی...

سلام مرسی همچنین برای شما

مینا چهارشنبه 6 فروردین 1393 ساعت 08:26 http://taraze-roozaane.blogsky.com/

سلاام الی جوون...
خیلی زیبا و جالب بود...شاد و موفق باشین همیشه...

سلام مینا جانمرسی خیلی ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد